برای ستاره زندگی ام سهیل

سهیل عشق عمر و نفس بابا ...

...

خیلی وقتها دلم برایت تنگ می شود   خیلی وقتها دوست دارم بازم ببینمت اما تونیستی  عشق نیست محبت نیست و شاید باید گفت صفا نیست   زیرا مادر نیست   ...

عمر گران می گذرد خواهی نخواهی ​ ​ ​ ...

سهیل و حدیث دختر دوستم  در نمک ابرود مازندران روزهای خوشی داشتند با شیطونیهای باور نکردنی هردو پرانرژی الهی تو زندگیتون تواینده هم اینجوری باشین   ...

عیدتون مبارک  عزیز دلم چه عی د زیبایی بود ​ داشتی با مهرزاد آتیش می سوزوندی ع   ...

تقدیم به پسرم سهیل اینها خاطرات کودکیمان هستند امید که خاطرات شما نیز شیرین تر از خاطرات ما باشد ای دبستانی ترین احساس من ============ خاطرات کودکی زیباترند یادگاران کهن مانا ترند درس‌های سال اول ساده بود آب را بابا به سارا داده بود درس پند آموز روباه وکلاغ روبه مکارو دزد دشت وباغ روز مهمانی کوکب خانم است سفره پر از بوی نان گندم است کاکلی گنجشککی با هوش بود فیل نادانی برایش موش بود با وجود سوز وسرمای شدید ریز علی پیراهن از تن میدرید تا درون نیمکت جا میشدیم ما پرازتصمیم کبری میشدیم پاک کن هایی زپاکی داشتیم یک تراش سرخ لاکی داشتیم کیفمان چفتی به رنگ زرد داشت دوشمان از حل...

 مرا هزار امید است و هر هزار تویی    شروع شادی و پایان انتظار تویی تقدیم به تو که هر روز بیش از دیروز دوستت دارم کاش می شد زمان را به عقب برد و باز پدر را در آغوش گرفت و این مرد بی ادعا را ستود جز اشکی که نثارش کنم و حسرتی که بر روی دوشم حمل چیز دیگری ندارم اکنون که خداوند نعمت پدر بودن را ارزانیم داشته بیشتر به احساس او پی برده و برای ان احترام قائل می شوم کاش میشد زمان را به عقب برد   ...

امروز چهارم ابانماه سال 92 است هم من وهم تو پسرم به سرماخوردگی شدیدی دچار شدیم بهانه گیری تو هم زیاد شده تا بجایی که داد من و مادرت رو در اوردی مرتب سرفه میکنی دوبا تورو بردم دکتر ولی هنوز تو خوب نشدی منم حالم زیاد روبراه نیست ...