یاور جاده
وَإِن يَكَادُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَيُزْلِقُونَكَ بِأَبْصَارِهِمْ لَمَّا سَمِعُوا الذِّكْرَ وَيَقُولُونَ إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ وَمَا هُوَ إِلَّا ذِكْرٌ لِّلْعَالَمِينَ
در دلم دردی است از این روزگار روزگار نانجیب و بی وفا
روزگاری که اسیرش جان من با غم ودردش فقط دل آشنا
دردلم آهی است قد آسمان که وجودم را به یغما می برد
در غروب غربتم جا مانده است او وجودم را چه زیبا می برد
شادی از این کلبه من پرزده غصه همدم با دل تنهای من
کوله باری ازغمم ای دوستان کوست آن پیدای ناپیدای من
آرزوهایم همه مردندومن درخیال خام خود جا مانده ام
بحر مواجی زشادیها بودم حال در درد و غمان وامانده ام
جامه امید من را روزگار پاره کرد و عشق ما را باد برد
تکه قلب مرا این نانجیب تا سرای ناکجا آباد برد
مانده ام در انتظار یاوری که شبی ازجاده پیدایش شود
تا دل این بی کس شهر غمان عاشق آن قلب شیدایش شود
کیومرث.د.ش